یه روزگار بد یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت
پسره هم اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه بعد ها یکی پیدا میشه چشماشو می ده به دختره بعد می کنه ولی پسره بهش می گه برو ولی خیلی
اگه من بینا بودم اونوقت می فهمیدی که چقدر دوست دارم .
دختره که بینا میشه می بینه دوست پسرش کوره ترکش
مراقب چشام باش
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |